یکی از مسایلی که جهان امروز با آن مواجه است، مسألهی پلورالیسم دینی است. جهانی که در آن زندگی میکنیم بسیار پیچیده، تو در تو و شامل عقاید دینی گوناگون است. این کثرتها و تحولات نه تنها در زمینهی دینی بلکه در زمینهی هنر، تاریخ تمدن، علم و … نیز به چشم میخورد.
امروزه ارتباطات وسیع گشته و این ارتباطات وسیع باعث گردیده تا آدمیان، سریع تحت تأثیر عقاید یکدیگر قرار گرفته و در مسیر انحراف فکری گام نهند. این مسأله به حوزهی دین هم رسوخ کرد و آن را دچار چالشهای عمیق نموده است! تا آن جا که علت نگارش این مقاله هم از این درد جوشید؛ اندیشمندان بسیاری از زوایای مختلف به بررسی این موضوع پرداختهاند ولی سعی بر آن شد تا محوریت کار، اندیشههای استاد مطهری باشد که به طور جامع در این امر تحقیق نمودند.
باید در زمینهی پلورالیسم دینی گفت که دیری است که گفتمان رایج روشنفکری دینی ایران که از اواخر دههی ۶۰ و اوایل دههی ۷۰ هجری در ایران پدید آمده و بر محور آموزههایی است که آن را پلورالیسم دینی نام نهادهاند و آن مصادف با گریز از ایدئولوژِی «عبدالکریم سروش» بود وی در کتاب «فربهتر از ایدئولوژی» آن را مطرح کرده بود. پلورالیسم سروش بیان میکند که هر ایده یا متن با خواستهای متکثری ملازم است که بحث در فهم پذیری این پدیدار در فلسفه با هرمنوتیک صورت میپذیرد.
به نظر سروش، پلورالیسم دینی با قبول کثرت ادیان آغاز میشود و خبر از حادثهی طبیعی و به مقتضای دستگاه ادراکی بشر و ساختار چند پهلویی بودن واقعیت میدهد. تکثر ادیان و تکثر حقایق محصول بدفهمی، بدخواهی، حق ستیزی و هواپرستی گروهی از آدمیان نیست. هر دین، مذهب و مکتبی به میزان بهرهای که از این حقیقت برده بر صواب است.
میتوان دینی را فرض کرد که از جمله ادلهی تنوع ادیان و کثرت ادیان میباشد. ایشان همچنین به آیات استناد کرده و بیان میدارد که حتی در قرآن هم صراط مستقیم را نکره آوردهاند که این خود دلیلی بر نقص و رد پذیرفتن دین واحد است و نشان میدهد ما صراط مستقیم داریم و نه تنها اسلام بر حق است ادیان دیگر هم، همه حقاند.[۱]
پلورالیسم دینی بر دو گونه مطرح است. پلورالیسم «برون دینی» و پلورالیسم «درون دینی»؛ در پلورالیسم درون دینی یا مذهبی، با دین واحد سر و کار داریم که انواع تفسیرها از آن وجود دارد، از این رو در دین واحد صراطهای مستقیم وجود دارد نه صراط مستقیم که همهی گفتمانها و قرائتها در درون دین، بخشی از حقیقت را تشکیل میدهند، ولی پلورالیسم برون دینی به مفهوم تعداد حقانیت ادیان با یکسان پذیری حقانیت ادیان است که رویکرد خود از دو منظر قابل بررسی است.
۱- رویکرد نسبتگرایی:
در این رویکرد هر یک از ادیان سهمی از حقیقت بردهاند و حقیقت در میان ادیان توزیع یا گم شده است. جنگ ۷۲ ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. همان طور که این بیت هم نشان میدهد، حقیقت در این رویکرد نسبی است و طبق این رویکرد هدف پلورالیسم بیان برحق بودن تمامی ادیان یا بطلان آنها نیست و به قول مولانا: «آن که گوید جمله حقند احمقی است/ آن که گوید جمله باطل و شقی است»، پس پلورالیسم در این رویکرد تعیین حق و باطل نیست بلکه میگوید ادیان هم، بخشی از حقیقت را داراند.
۲- رویکرد همزیستی مسالمت آمیز:
پس آن چه از پلورالیسم دینی در جامعهی مدنی معاصر مطرح میشود، پلورالیسم برون دینی است نه پلورالیسم درون دینی. جامعهی مدنی از ایدئولوژی خاصی جانبداری نمیکند و این مجال را فراهم میآورد که افراد و گروهها در میدان رقابت آزاد در عرصههای مختلف فرهنگ و مذهب به فعالیت میپردازند، آرا، عقاید، ایدئولوژیها همگی یکسان و برابرند و برهم برتری ندارند مگر آن که در میدان عمل توسط افراد و گروههای بیشتری مورد حمایت قرار گیرد. این مکتب بیان میکند افراد میتوانند با عقاید مختلف با یکدیگر به صورت مسالمت آمیز با صفا و آرامش هم زیستی داشته باشند.
پلورالیسم دینی در اندیشهی استاد مطهری
استاد مطهری در این باره ابتدا سؤالاتی را مطرح میکند، سپس به پاسخ آنها میپردازد:
- آیا دینی غیر از دین اسلام مقبول است و یا دین مقبول منحصر به اسلام است؟ و به عبارت دیگر آیا آن چه لازم است فقط این است که انسان یک دینی داشته باشد و حداکثر این است که آن دین منتسب به یکی از پیامبران آسمانی باشد و دیگر فرق نمیکند که کدام یک از ادیان آسمانی باشد، مسأله این نیست که مسلمان، یا مسیحی یا یهودی و حتی مجوزی باشد؟ یا این که در هر زمان دین حق یکی بیش نیست؟ دربارهی مسألهی اول میگوید: «که این حق در هر زمان یکی بیش نیست و بر هرکس لازم است از آن پیروی کند.» جوهر ادیان را امری عارضی تلقی میکنند و نیز بیان میدارند این اندیشه که در برخی از مدعیان روشنفکری رایج شده است و میگویند تمامی ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند، اندیشهی نادرستی است.
-میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعی وجود نداشت و پیامبران خدا همگی به سوی یک هدف و یک خدا دعوت میکنند. آنان نیامدهاند که در میان فرقهها، گروههای متناقض به وجود آورند ولی این سخن به این معنا نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و به طور طبیعی انسان میتواند در هر زمانی، هر دینی را بخواهد بپذیرد. برعکس معنای این سخن این است که انسان باید تمامی پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق مبشر پیامبران لاحق مصدق پیامبران سابق بودهاند و لازمهی ایمان بر تمامی پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دورهی اوست قهراً لازم است و لازمهی اسلام یعنی تسلیم شدن به خدا و پذیرفتن رسالتهای فرستادگان اوست.
بسیاری از مردم طرفدار این تفکر شدهاند که برای انسان کافی است که خدا را بپرستد و به یکی از ادیان آسمانی که از طرف خدا آمده است انتصاب داشته باشد و دستورهای آن را به کار بندد، از این رو شکل دستورها اهمیتی ندارد. حضرت مسیح(علیهالسلام) هم پیغمبر است، حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) هم پیغمبر است، اگر طبق آیین مسیح عمل کنیم و هفتهای یک بار به کلیسا برویم، صحیح است و اگر طبق آیین حضرت خاتم الانبیا عمل کنیم و هر روز ۵ نوبت نماز بگذاریم، درست است. اینان میگویند مهم این است که انسان به خدا ایمان داشته باشد و طبق یکی از برنامههای الهی عمل کند ولی ما این را باطل میدانیم. درست است که در دین اکراه و اجباری نیست. «لا اکراه فی الدین/هیچ اکراه و اجباری در دین نیست»
ولی این سخن بدین معنا نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم که هر کدام را بخواهیم انتخاب کنیم، نه چنین نیست. در هر زمان یک دین حق وجود دارد و بس٫ در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید، باید از دستورهای دین خاتم الانبیا راهنمایی بجوید. «و من یتبغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الفاسدین/هرکس غیر از اسلام دینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در جهان دیگر از زیانکاران خواهد بود.»
اگر گفته شود مراد از اسلام خصوص دین ما نیست بلکه منظور تسلیم در هر زمانی و یا تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است. حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان شکل آن همان دین گرانمایه است که به دست خاتم الانبیا ظهور یافته است و قهراً کلمهی اسلام بر آن منطبق میگردد و بس٫ به عبارت دیگر لازمهی تسلیم، فدا شدن و پذیرفتن دستورهای اوست و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که رسول او آورده است.
استاد مطهری با استناد به آیات بر این باور است که سیر تکاملی جهان سیری هدایت شده و هدفدار است و همچنین روی خطی که صراط مستقیم نامیده میشود و از لحاظ مبدأ و مسیر و منتهی مشخص شده است و قرار دارد، تأکید میکند از نظر قرآن تنها یک دین داریم و در سراسر قرآن تأکید عجیبی است که دین از اول تا آخر جهان یکی بیشتر نیست و تمامی پیامبران، بشر را به یک دین دعوت کردهاند چنانچه خداوند در قرآن میفرماید: «شرع لکم من الدین ما وحی به نوحا و الذی اوصینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی/خداوند برای شما دینی قرار داده که قبلاً به نوع توصیه شده بود و اکنون به تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز وحی کردیم.»
اکنون به تو وحی کردیم و به ابراهیم، موسی و عیسی نیز وحی کردیم قرآن هیچ گاه کلمهی دین را به صورت جمع نیاورده است و از تنوع ادیان (RELIGIOUS Diversity) سخنی به میان نیاورده است و دین خدا را از آدم تا خاتم یک جریان پیوسته میداند نه چند جریان، یک نام روی آن میگذارد و آن اسلام است و بس٫
استاد مطهری با استناد به آیات بر این باور است که سیر تکاملی جهان سیری هدایت شده و هدفدار است و همچنین روی خطی که صراط مستقیم نامیده میشود و از لحاظ مبدأ و مسیر و منتهی مشخص شده است و قرار دارد، تأکید میکند از نظر قرآن تنها یک دین داریم و در سراسر قرآن تأکید عجیبی است که دین از اول تا آخر جهان یکی بیشتر نیست و تمامی پیامبران، بشر را به یک دین دعوت کردهاند.
البته مقصود این نیست که در تمامی دورهها دین خدا با این نام خوانده میشد و با این نام در میان مردم معروف بوده است، بلکه مقصود این است که میگوید حقیقت دین دارای ماهیتی است که بهترین معرف آن اسلام است و این است که میگوید: «ان الدین عندالله الاسلام (آل عمران۱۹)/ دین در نزد خدا اسلام است.» استاد مطهری افزون بر این که دین را یکی معرفی میکند، در صدد برمیآید که تفاوت شرایع آسمانی را نیز تبیین کند. از کلمات ایشات میتوان سه دلیل برای این اختلاف و تفاوت ذکر کرد:
الف) مقتضیات زمان (خصوصیات محیط و تکامل بشر):
این مسأله از رویی به تفاوت شرایع آسمانی و مسایل فرعی باز میگردد که بیان کردیم و از رویی دیگر سطح تعالیم آنها که پیامبران بعدی به موازان بشر، در سطح بالاتری تعلیمات ویش را که در همان زمینه بوده، القا کردهاند. به عنوان مثال میان تعلیمات و معارف اسلام در مورد مبدأ و معاد جهان و معارف پیامبران پیشین از نظر سطح مسایل، تفاوت از زمین تا آسمان است و به تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش آموز بود که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا بردهاند.
این تکامل دین است نه اختلاف دین
اتفاقاً تفاوت اصلی پیامبران و نوابع هم در همین مسأله بوده است که فلاسفه هر کدام مکتب خاص خود را داشتهاند، از این رو همیشه «فلسفهها» وجود داشته است نه «فلسفه». ولی پیامبران همیشه مؤید و مصدق یکدیگر بودهاند و یکدیگر را نفی نکردهاند. هر کدام از پیامبران اگر در محیط و زمان پیامبر دیگر میبود مانند او قانون و دستور العمل میآورد.
ب) تحریف کتب مقدس:
ایشان با طرح آیهای که میگوید: «انا انزلنا الذکر و انا له لحافظون/ما خود قرآن را نازل کردیم و خود آن را حفظ میکنیم. (حجر/ ۹)» بیان میکند که در این آیه با قاطعیت کم نظیری از محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر نابودی سخن رفته است. یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیلهایی است که در تعلیمات کتب مقدس پیامبران رخ داده و به همین جهت آن کتابها، تعلیمات و صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست میدادهاند. ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر، پیام و راهنمایی نوین نیست، بلکه بیشتر معلول نابودی، تحریف و تبدیلهای کتب و تعلیمات آسمانی بوده است.
ج) تفاوت در شکل اجرا:
تفاوت و اختلاف تعلیمات آسمانی پیامبران از نوع اختلافهای مکتبهای فلسفی یا سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی که مستقل بر افکار متضاداند، نبوده است. آنها تماماً دارای یک مکتب و یک تز بودهاند. تفاوت تعلیمات پیامبران با یکدیگر یا از نوع کلاسهای عالیتر با کلاسهای عالیتر، یا از نوع تفاوت اجرایی یک اصل در شرایط و اوضاع گوناگون بوده است. شکل اجرایی یک اصل کمی نیز در شرایط گوناگون متفاوت میشود، بسیاری از اختلافها در روش انبیا از نوع تفاوت در شکل اجرا بوده است و نه در روح قانون.
از این رو بعد از نظرهای استاد در مییابیم که استاد هیچ نوع کثرتی را در واقعیت و حقیقت نمیپذیرد، واقعیت حقیقت را واحد میداند و از هرگونه تأثیر ذهن را واقعیت میپرهیزد نسبیت و شکاکیت در معرفت نفی میکند و قرائت و تفسیر ضابطهمند را که بر اساس اصول اساسی مهم منت در پی مراد مؤلف است را میپذیرد و وحی نبوی را یک حقیقت عالی و متعالی میداند که برای هدایت بشر آورده و از دستخوش تحریف در امان مانده است.
در نگاه استاد، در هر عصر و زمانی فقط حقانیت یک دین و شریعت پذیرفته است. دین واحد است و اختلاف انبیا در فروعات شریعت است و دین عهدهدار اساسیترین نیازهای بشر از جمله، ایدئولوژی کامل، برقراری عدالت اجتماعی و پشتوانهی اخلاق و قانون است. نقد استاد مطهری بر پلورالیسم از راه بررسی لوازمات آن استاد مطهری با استناد و استفاده از لوازمات پلورالیسم، تعدد و کثرت ادیان را نفی میکند و به نقد این نظریه می پردازد:
الف) خاتمیت و جاودانگی اسلام:
پلورالیسم چون بر این عقیده است که راههای سعادت بیشمار است و هیچ محدودیتی برای آن قایل نیست، به هیچ وجه ادعای خاتمیت و جاودانگی را از هیچ دینی حتی اسلام نمیپذیرد. شهید مطهری در کتاب «ختم نبوت» از اندیشهی خاتمیت دفاع میکند و ضمن اشاره به آیهای که میفرماید: «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست لکن رسول خدا و خاتم نبیین است.»
بیان میکند که این آیه دلیل درستی بر خاتمیت حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) و اسلام است و در جای دیگر- عدم خاتمیت را که از ضرورت پلورالیسم است، نفی میکند. این مطلب که دین اسلام و شریعت اسلامیه، شریعت خاتم است، یعنی بعد از اسلام و پیغمبر او هیچ پیغمبری نخواهد آمد جزء ضروریات دین اسلام است و اگر کسی منکر شود، منکر اسلام شده است.
او در اثبات این اعتقاد و رد شبهات مینویسد در طبیعت، پدیدهها متغیراند نه قانونها، اسلام قانون است نه پدیده، اسلام آن وقت محکوم به مرگ میشود که با قوانین طبیعت ناهماهنگ باشد اما اگر خود مدعی است که از فطرت و سرشت انسان و اجتماع گرفته شده و با طبیعت و قوانین آن هماهنگی دارد چرا بمیرد؟ اسلام در وضع قوانین و مقررات احترام فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطرت اعلام نموده است این جهت است که به اسلام امکان جاودانی بودن داده است.
ب) ناسخیت اسلام
ناسخ بودن اسلام بدین معنا است که جای ادیان پیشین را میگیرد و پیروان ادیان پیشین نمیتوانند بر دین خود باقی بمانند و عمل آنها پس از ظهور اسلام پذیرفته نیست، از این رو حقیقت در تمام ادیان نیست و ادیان همه سعی از حقیقت و سعادت را به همراه ندارند بلکه حقیقت تنها در یک دین است.
از آنجا که کثرتگرایی، تمامی ادیان را بر حق میداند، نمیپذیرد که یک دین ادیان قبل از خود را نسخ کرده باشد و آنها را از حجیت و حقانیت ساقط کرده باشد، نسخ در قانون الهی وجود دارد، علت فسخ هم آن علتی نیست که معمولاً در قوانین بشری باشد یعنی پی بردن به نفس قانون.
این در علوم بشری صادق است ولی در علم الهی صادق نیست. نسخ از لحاظ مقتضیات زمان است. قانون که به وسیلهی پیامبر سابق آمده از اول محدود به زمان معین بوده است یعنی خداوند از اول که شریعت دیگری بیاورد. پس چرا برای همیشه وضع نکرد؟ «میگوییم هر زمانی اقتضایی دارد.»
ج) جامعیت و کمال دین اسلام:
پلورالیسم و صراطهای مستقیم، تمامی ادیان را از لحاظ حقانیت در یک درجه میبیند زیرا معتقد است ادیان به تکافوی ادله و تعادل قوا و علل رسیدهاند و اگر این کثرت به وحدت رسیدنی بود تا کنون رسیده بود. اما متفکر شهید با اثبات جامعیت و کمال دین اسلام آن را از تمامی ادیان جهان متمایز میکند.
در اسلام طرحی است کلی، جامع و معتدل، حاوی تمامی طرحهای جزیی و کارآمد در تمامی موارد قرآن کتابی است که روح همه تعالیم موقت و محدود کتب دیگر آسمانی را که مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به سوی تعادل است در بردارد این است که قرآن خود را معین، حافظ و نگهبان سایر کتب آسمانی میخواند.
پلورالیسم و صراطهای مستقیم، تمامی ادیان را از لحاظ حقانیت در یک درجه میبیند زیرا معتقد است ادیان به تکافوی ادله و تعادل قوا و علل رسیدهاند و اگر این کثرت به وحدت رسیدنی بود تا کنون رسیده بود. اما متفکر شهید با اثبات جامعیت و کمال دین اسلام آن را از تمامی ادیان جهان متمایز میکند.
نتیجهگیری
با توجه به آنچه از آیات، روایات و نظرات متفکران بیان شد نظریه پلورالیسم دینی کاملا مردود است راه سعادت و رستگاری بشر جز صراط مستقیم نیست و این صراط یگانه است و تعدد و تکثر در آن راه ندارد از این رو روشن میشود که صراط مستقیم راهی است که در هدایت بشر و رساندن رهروان به غایت و مقصود خویش ثابت و تخلف ناپذیر است.
باید گفت خاتمیت و کمال مورد اتفاق تمام فرق مسلمین است و در روایات بسیاری نیز خاتمیت پیامبران را بیان کردهاند و اگر در قرآن گاهی «صراط مستقیم» تعبیر میشود و گاهی «الصراط الستقیم» دلیل این است که اصطلاح اول که بیشتر هم استفاده شده است بر معین و مشخص بودن راه دلالت دارد و تعبیر دوم بیانگر عظمت و اهمیت آن است که نه کثرت، تنوع و تعدد و در قرآن ناهماهنگی نیست.