آیا هاشمی و احمدی‎نژاد به وحدت استراتژیک رسیده اند؟
هاشمی و احمدی نژاد چرا هاشمی و مشایی نمی توانند دو گفتمان متفاوت را در انتخابات نمایندگی کنند؟
آیا هاشمی و احمدی‎نژاد به وحدت استراتژیک رسیده اند؟/وحدت در انحراف از اصول انقلاب و سبد رای مشترک؛ آنچه هاشمی و مشایی را شبیه هم کرده است
امیرحسین ثابتی: آنهایی که تحولات دهه 70 را به یاد دارند، هیچ گاه وحدت استرات‍ژیک راست مدرن و جناح چپ را فراموش نمی کنند، برهه ای که دولت دوم هاشمی رو به اتمام بود و طی آن کارگزاران سازندگی به عنوان بخش مدرن جناح راست و برخی چهره های شاخص جناح چپ، خواسته یا ناخواسته به "وحدت رویه" با یکدیگر رسیدند.

به تدریج تغییرات گسترده ای در میان چپ و راست شکل گرفت و خط امامی های دهه 60 که همواره داعیه دار مبارزه با امریکا بودند و تسخیر سفارت امریکا را نیز از افتخارات خود می دانستند، از ضرورت مذاکره با امریکا سخن گفتند، مجمع روحانیون مبارز و علی اکبر محتشمی پور که در هفته نامه بیان به سیاست های اقتصادی دولت هاشمی می تاختند، پس از دوم خرداد و به دست گرفتن حاکمیت، سیاست های کلان اقتصادی دولت جدید را بر همان مشی پیش بردند و در عمل بسیاری از گلوگاه های اقتصادی دولت خاتمی توسط تکنوکرات های دولت سازندگی مدیریت می شد؛ حضور افرادی مانند محمد علی نجفی (وزیر آموزش پرورش دولت هاشمی- رییس سازمان برنامه و بودجه دولت خاتمی) محسن نوربخش (وزیر اقتصاد دولت هاشمی- رییس بانک مرکزی دولت خاتمی)،  اسحاق جهانگیری (استاندار اصفهان دولت هاشمی- وزیر صنایع دولت خاتمی) و ... موید این ادعا بود.

این وحدت رویه بیش از هر چیز بر سر "نفی بسیاری از اصول انقلاب" و "تجدیدنظرطلبی در گفتمان انقلاب" شکل گرفته بود؛ نهادهای انقلابی مانند شورای نگهبان، مجلس خبرگان، سپاه پاسداران و ... مورد هجمه گسترده جریان های یاد شده قرار می گرفتند و چالش اصلی با حاکمیت نظام و ولی فقیه تعریف می شد، دیگر خبری از دو قطبی چپ و راست با محوریت عدالت اجتماعی و اختلاف میان اقتصاد آزاد و شبه دولتی وجود نداشت و دوگانه اصلی به سوی "نظام- آنتی نظام" حرکت می کرد، در این میان جریان های اصولگرا پا به عرصه سیاسی گذاشتند و عملا تقسیم بندی های چپ و راست دهه 60 و نیمه دهه 70 چهره دیگری به خود گرفت.

*                         *                         *

ثبت نام اکبر هاشمی رفسنجانی و اسفندیار رحیم مشایی در آخرین دقایق روز ثبت نام کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری منجر به بروز تحلیل های متفاوتی شد، اما ظاهرا آنچه که به طور واحد در دستور کار رسانه های حامی جریان فتنه و انحراف قرار گرفته است، تاکید بر فضای دو قطبی انتخابات میان "هاشمی - مشایی" است.

در این باره بسیاری از فعالان سیاسی معتقدند علت اصلی علاقه این دو طیف برای دو قطبی سازی انتخابات، سوق دادن جامعه به یک فضای عاطفی- احساسی و پرهیز از فضای عقلانی و تصمیم گیری منطقی است اما به نظر می رسد ذات این تقابل انگاری؛ دچار یک پارادوکس بزرگ است چرا که مشایی و هاشمی دو گفتمان "مشابه" را در انتخابات نمایندگی خواهند کرد که وجه مشترک آنها "انحراف از اصول انقلاب" است.

توجه در اهم مواضع، ادبیات و محورهای اصلی سخنان مشایی طی سالهای گذشته نشان می دهد که وی و حامیانش نه تنها علقه خاصی به گفتمان انقلاب ندارند بلکه حمله همزمان به بسیاری از نهادهای انقلابی و "اقتدارگرا" خواندن نیروهای انقلابی و سر دادن شعار "انتخابات آزاد"، بخشی از مواضع مشترک و آشکار این دو جریان با یکدیگر است.

هم چنین احمدی ن‍ژاد که از همان سال 84 در تقابل آشکار با هاشمی رفسنجانی به پیروزی رسید و در جریان انتخابات سال 88 نیز با محور قرار دادن هاشمی به عنوان رقیب انتخاباتی خود، "غیریت گفتمانی" خود را خاندان هاشمی توصیف کرد، در دولت دهم ترجیح داد کمتر به نقد وی بپردازد و این روزها که هاشمی آشکار تر از همیشه نه تنها به نقد دولت احمدی ن‍ژاد که به کنایه زنی به اصول انقلاب و نظام مشغول است، احمدی نژاد همچنان ترجیح می دهد با سکوت معنادار خود از کنار این موضوع عبور می کند.

این مساله زمانی معنادار تر می شود که سکوت احمدی نژاد پس از بازگشت مهدی هاشمی به کشور و حتی آزادی وی از زندان به یاد آورده شود، فردی که 4 سال قبل در مناظره معروف احمدی نژاد با موسوی مورد اشاره قرار گرفته بود: "پسران آقای هاشمی چه کار می کنند در کشور؟ ... (طرف) اینجا محاکمه می شود و محکوم می شود، از زندان فراری داده می شود و می رود خارج و تهش پسر آقای هاشمی است."

از طرف دیگر همپوشانی برخی دیگر از مواضع هاشمی و مشایی در امور بین الملل نیز در نوع خود جالب توجه است. هاشمی این روزها در حالی از جنگ نداشتن با اسراییلی ها سخن می گوید که اسفندیار رحیم مشایی شهریور سال 87 در سخنانی معنادار، از دوستی با مردم اسراییل سخن گفته بود؛‌ اظهاراتی که همان برهه با واکنش جدی رهبر انقلاب مواجه شد و ایشان در نماز جمعه طرح این مساله را از اساس غلط دانستند.

همه اینها در حالی است که افزایش حضور تکنوکرات ها و افراد منتسب به جریان هاشمی در دولت دهم نیز رشد معناداری داشته است، حضور افرادی مانند رحیمی،‌ بقایی، ملک زاده، شافعی، پ‍ژویان، حسینی، محسنی بندپی، ترکان، موسوی و ... در اطراف احمدی نژاد، مهر تایید دیگری بر این ادعاست.

از طرف دیگر اقدامات مشابه هاشمی رفسنجانی و مشایی در تقابل با منویات رهبر معظم انقلاب نیز مساله ای واضح است که نیاز به توضیح ندارد؛ رفتارهای آشکار سالهای اخیر هاشمی در تقابل با خواسته های مقام معظم رهبری در شرایطی صورت گرفته است که رفتارهایی مانند خانه نشینی یازده روزه رییس جمهور و یا مخالفت رهبر انقلاب با معاونت اولی مشایی همچنان در افکار عمومی باقی مانده است.

در حیطه فرهنگ نیز تاکید مشترک هر دو جریان بر اباحه گری؛‌ امری آشکار و عینی است؛ فائزه هاشمی نخستین فردی بود که سعی بر عمومی کردن رفتارهای غیر متعارف زنان از جمله دوچرخه سواری آنان را داشت و اخیرا نیز اعلام کرده که چادر مشکی افسردگی می آورد؛ در مقابل مشی عمومی فرهنگی دولت دهم نیز دارای اقدام فرهنگی برجسته و ایجابی که مروج فرهنگ دینی و انقلابی باشد نبوده است و در این زمینه ویژه نامه خاتون روزنامه ایران در اذهان مردم باقی مانده است که از آن به عنوان منشور فرهنگی دولت یاد می شود. ویژه نامه ای که در آن با توهین با چادر مشکی،‌ آن را "اشرافی و متکبرانه" توصیف کرده بودند که برای عیاشی وارد ایران شده است.

در هر حال به نظر می رسد وحدت استراتژیک و همپوشانی جالب توجه بسیاری از رفتارها و اقدامات جریان خاص در دولت و هاشمی رفسنجانی باعث شده تا این دو نفر توانایی خلق یک رقابت آشکار دو قطبی با محوریت یکدیگر را نداشته باشند چرا که هر دو ماهیتا نمایندگی دو گفتمان بسیار مشابه را برعهده دارند، دقیقا مشابه آنچه از سالهای اولیه دهه 70 بوقوع پیوست و بخشهایی از چپ و راست در مسیر انحراف از اصول انقلاب با یکدیگر به وحدت رویه رسیدند،‌ امروز در میان بخشهایی از دولت و جریان هاشمی رفسنجانی رخ داده است و طبیعی است که این دو به علت تشابهات رفتاری و عملکردی خود در بسیاری از حیطه ها، توانایی ایجاد دوقطبی کاذب میان خود را نداشته باشند و بخش قابل توجهی از مردم، کاندیدای مورد نظر خود را در میان دیگر افراد حاضر در صحنه جستجو کنند.